نهانخانه ی دل
نهانخانه ی دل
ای برده امان از دل عشاق کجایی...
نوشته شده در تاريخ 24 / 1 / 1390برچسب:, توسط میم و حا و میم و دال |

سلام

شعر جدیدم که خیلی به دل خودم نشست...

امیدوارم به دلهای شما و ماه هم بشینه...

 

دگر بار، شدم مست، در این حالِ مناجات

و یادی زِ نگاهت، و ذکری زِ غزلهات

و یاد آمده روزی، که گشتی تنِ بیمار

و یاد آمده دردی، زِ درمانِ ملاقات

و شعری به شبِ تار، زِ کنجِ لبِ دلدار

و حالی به تصوّف، در این کنج خرابات

و حسرت شده شمعی، به شام دل مهتاب

از آن روز که گفتی، ز تنهاییِ شبهات

دگر بار به یادت، شدم تشنه ی باران

شدم تشنه ی شوری، ز شیداییِ لبهات

و باران شده آغاز، به چشمان پر از راز

و غمهای دقایق، و دلتنگی ساعات

و دست من و مهتاب، به روی دل بی تاب

و دست من و مهتاب، سر آغاز اِشارات

و رخ بر رخ ساقی، و آواز اقاقی

سفیدی و سیاهی، و شاهی که شده مات

و محراب و تبِ ماه، و ابرو و  غمِ ماه

و حالات شبِ ماه، و ایهامِ عبارات

و نامت که نوشتم...؛ قلم گشته غزلخوان

ورق با وزش باد، شده محو تماشات

و رفتم به دل کوه، شدم همدم فرهاد

شدم شاهد تیشه، در این دار مکافات...

 

میم و حا...



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.